Monday, April 30, 2007

آخرین غروب من


اولین طلوع تو

 
posted by مهناز at 1:42 PM |


2 Comments:


At 10:36 PM, Anonymous Anonymous

ماه افتاده است در آبگير
با نگاهم بر ميكشم آن را از آب به آسمان
در تعجبم از ماه
نه شيون ميكند نه شادي
از اين غرق و نجات خود

شعري از فرشته ساري

 

At 1:45 PM, Anonymous Anonymous

مي خواستم ترانه يي باشم
كه بچه هاي دبستاني از بر كنند

دريا كه مي شنود

توفان اش را پشت اش پنهان كن

و برگ هاي علف

نت هاي به هم خوردن شان را

از روي صداي من بنويسند .



مي خواستم ترانه يي باشم

كه چشمه زمزمه ام كند

آبشار

با سنج و دهل بخواند .



اما ترانه ي غمگينم

و دريا ، غروب

بچه هايش را جمع مي كند كه صدايم را نشنوند .



نت هايم را تمام نكرده

چرا

رهايم كردي .