از اون موقع، که بهار بود و تو شروع کردی به منم گفتی که شروع کنم
و گذشت و گذشت و گذشت و پاییز شد
و من برای آرامش خودم، برای هدیه دادن امید
برای ردٌپایی دستِ کم برای دخترم نیکا
برای اینکه بدون باقی موندن هیچ نقشی ، منقرض نشم
و برای شادیِ دلِ تو ، می نویسم
تو زاده ی بهاری و می میری برای پاییز